- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در خانـهای که مـاه چـراغ شـبـانه بود خورشـید شمع کوچک این آشـیانه بود در اهل خانه مهر و صفا جاودانه بود در چهرههایشان زِ خدا صد نشانه بود فرموده مصطفی که ز دنیا گسـسـتهاند این خانه نیست عرش خدای مُعَظَّم است این قـبلـهگاه جـملۀ اهل دو عـالـم است این جا خدا به نور رخش جلـوهگر بوَد در خـانهای که سَمت خـدا را دلیل شد خـصمش همیشه تا به قـیامت ذلیل شد بر اهـل خـانـه مـژدۀ لـطـفی دگـر شده روح الامین رسـید و نبی را خبر بداد یا مصطـفی خـدا به تو لطفی دگر بداد او را ابا الحسن بخوان و بدینسان خطاب کن آن یـوسفت بـبـین و گـل پیـرهن ببوس گـل را میان بـاغ و مـیان چـمن ببوس بـاران گـل ز ابر تـمـاشـا رسـیده است آن حُسن مطلقی که همه لطف و رحمت است مجموعه صفات شریفش کرامت است پهن است اگر چه سفرۀ احسان اهل بیت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـاسها، با نفـس یـاسـمن افـطار کـنند علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند حـسن آمـد که در خانۀ او شـاه و گـدا همه با ذکـر غـریب وطـن افطار کنند خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی تا ببینند تو را، مرد و زن افطار کنند تازه از نور فراوان تو، در مکه که هیچ روزهداران عـراق و یمـن افطار کنند گوش کردم که میآیی خبرت مستم کرد چه کسی گفته فقـط با دهن افطار کنند تا شما پـشت در بیت یتـیـمـان هـسـتی اهل خـانه هـمه با در زدن افطار کنند علی و فاطمه هم روزۀ خود را دیگر با رطبهای لبـان حـسن افـطار کـنند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
من کـربـلا که میروم یـاد تو هـسـتم یـاد حـرم با آن ضـریـحی که نـداری اینجا، نـشد؛ مفـهـوم و معـنایی ندارد از بس که آقا هـستی و پر اعـتـباری در خواب میبینم شبی پیش تو هستم یک عکس دارم با ضریحت یادگاری روزی برای تو حـرم خواهم بنا کرد گنبد طلا، صحن و رواق آئیـنهکاری از کـودکـی ایـن آرزوی مــادرم بـود یک شب شوم خادم به صحنت افتخاری اصـلاً غــلام و نـوکـر دربـار تـو نـه باشم به روی قـبـر خـاکیات غـباری نام تو را میگویم و دست خودم نیست شـرمــنـدهام از گـریـۀ بـیاخـتـیـاری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه رمـضـان آمـده با مـاهِ تـمـامـش مـیـلاد حـسـن آمـده گـوئـید سلامـش او کیست که دلهای همه آیـنهداران پروانه صفت پر زده امشب سر بامش تـردیـد نــدارم که اگـر نـاز فـروشـد تا آن سرِ دنـیـا بـرود شهـرت نامش او صافترین آینۀ پاک سرشت است پیچید نسیمش سرِ هر کوچه و بازار گوئید به یوسف که شده لحظۀ دیدار امشب همه افطار کنید از لب مستش دیـدنـد مـیـان فـلـکـش کـوکـب ما را واکـرده شکـوفایی این گُل لب ما را هرکس که به حقانیتش شک کند امشب از بسکه کرم روی کرم میکند امشب خـالی دل ما را ز الـم میکند امشب ویــرانـه نـشـیـن دل ویــرانـۀ یــارم وحی است که در کـالـبد روح دمیده یا داغ که بر سـیـنۀ مـجـروح دمـیده از غـربت او آیـنهها اشک فـشانـدند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کـبـوتـرانـه رسـیـدم به آسـمـان شـما سـلام میدهـم از دل به آسـتـان شـما به زیر لـب هـمگی ذکـر ربّـنا داریم رسیـدهای که همیـشه پـنـاه من باشی کـریم باشی و امّـید مرد و زن باشی تو آمدی که خـیالم هـمیشه آرام است سپـردهام دل خود را به دست دلدارم من از ولایـتتان دست بر نـمیدارم طـواف میکـنـمت در مـدار ماه خدا تویی که صاحب این سفرههای خیراتی بـرای اهـل سـحـر اسـوۀ مـنـاجـاتـی همیشه میرسد از چشمهایتان برکات برای مسـالۀ عـشـق راه حـل هـستی مشـوّق همه در بهترین عـمل هستی مــیـان خـانـۀ گـلهـا تــبـسّـم یــاسـی دعـای این دل بیتـاب من شـده دائـم خـدا کـنـد که شـبـی با عـنـایت قـائـم به هر مـژه بکـشم خـاک آسـتانت را تو صاحب کرمی اوج رحـمتی مولا تو صاحب عـلمی مرد غـیرتی مولا هـمیـشه بانی هر سـفـرۀ کـرم هستی در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی در این شبی که گرفـتیم دور هم فالی به گوش میرسد العفوهای هر شبشان شروع روضۀ لایـوم روضۀ گـودال هجوم نیزه و شمشیر و پیکری پامال همینکه مجلس روضه شبی به پا میشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
با اذن خداوند که رحـمان و رحیم است رفـتـیـم در خـانـۀ مـردی که کریم است در باز شد و عـطـر پیـمـبر به هوا رفت فهمید بهشتی است که سرشار نسیم است برخـورد کـریـمانه چنان بود که فهـمـید معـبود ازل در دل این خانه مـقـیم است جبریل در این خانۀ پُر نـور غلام است رضوان در این صحنه پُر آئینه ندیم است گـفـتند مسیحای زمین غـیر حسن نیست این عهد الست عهد ازل عهد قدیم است حالا بـنـشـیـنـیـد و ببـیـنـید در این خاک چه رایحه و عطر و چه بو و چه نسیم است وقتی که به نام پـدرت سـفـره کنی پهـن بیغصهترین غصه فقط غصۀ نان است در صلح تو جنگیست که در صلح کسی نیست سهـمیـۀ شمـشیـر تو دست پـسران است
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت علی اصغر علیه السلام
دوبـاره آمـده ایـن روسـیـاهِ جـا مـانـده همان کسی که از این قـافـله جدا مانده دوبـاره آمـده آقـا شـود به دسـتِ شـمـا سرِ قـرارِ خـودش با خـدا، گـدا مـانـده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
من بد؛ ولی هستی تو از هر بهترین بهتر مهمانتم دیگر چه میخواهم از این بهتر؟ وقتی که دارم درد دین یـاد تو میافـتم دردی نباشد بیگمان از درد دین بهتر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضه حضرت علی اصغر
دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت جادۀ بیعشق تو غیر از خطر چیزی نداشت لذّت عصیان گذشت و ذلّت آن مانده است معصیت جز بار حسرت بیشتر چیزی نداشت آخر دست طلب از این و آن تحقیر بود رو به خلق انداختن غیر از ضرر چیزی نداشت من همانم که تمام روز عصیان کرده است آنکه در پروندهاش وقت سحر چیزی نداشت چشمهایم پُر ولیکن کوله بارم خالی است بندهات غیر از همین چشمان تر چیزی نداشت دست در دست کمان برد و نفس را حبس کرد نانجیب انگار جز تیر سه پر چیزی نداشت گـریهاش تنها برای چند قـطره آب بود ورنه بحر جنگجویی این پسر چیزی نداشت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
شبیه تک درختی در دل صحرای غمهایم میان هـایهـای گـریههـایم، باز تـنهـایم منم آن سنگ در چاهی که تاریک است دنیایم منم آن حال بیماری که آسان نیست احیایم منم آن سائلی که باز هم از سفره جا مانده خدایا باز کن در را، منم مهمان ناخوانده شنیدم باز هم مهمان نوازی کردهای، آری سر من را هم امشب بند کن اینجا به یک کاری زمینگیرم، پـریدن به پر و بالـم نمیآید من آن صیدم که صیادی به دنبالم نمیآید ولی تو بر خلاف دیگران، آغوش وا کردی بدی کردم به تو اما همیشه خوب تا کردی هزاران بار دستم را گرفتی تا که برگردم به جایش معصیت کردم، نفهمیدم، غلط کردم میان نفس خود گم بودم و دنبال من گشتی خدایا پس مهـیا کن بـرایم راه برگـشتی الهی چـشمهایم را دوباره مثـل دریا کن غل و زنجیر دور دست و پایم را خودت وا کن خودت سوز دعایی با صداقت ده به نای من که چیزی در نمیآید از این العفوهای من برای بخشـشم باید به فکر دیگری باشم چه بهتر از همین امشب، پی آن خواهری باشم که هم داغ عزیز و هم اسیری و جسارت دید به بزم دشمنان شد ذوالفقار و نیمه شب نالید قسم بر معجر زینب، بپوشان این گناهانم به حق چادری که سوخت، در آتش نسوزانم!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی ( زبانحال خداوند کریم )
خیز، اى بـنـدۀ مـحـروم و گـنهـکار بیا یک شب اى خفـتۀ غفلتزده، بیدار بیا بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت دَم غـنـیـمت بـشـمار امشب و بـیدار بیا شب فیض است و درِ توبه و رحمت باز است خیز، اى عـبد پـشیـمان و خـطـاکار بیا پـردۀ شـب که بُـوَد آیـت سـتّــارىِ مـن دور از دیـدۀ مـردم، بـه شـب تـار بـیـا این تویى، بـنـدۀ آلـوده و شـرمـنـدۀ من این مـنـم، خـالـق بـخـشنـدۀ سـتّـار، بـیا مگـشا دست نـیازت به عـطاى دگـران دل به من بسته و بگسـسته ز اغیار بیا فرصت از دست مده، مىگذرد این لحظات منشین غافل و بىحاصل و بیکار، بیا
: امتیاز
|
مناجات آغاز ماه مبارک رمضان
باز برگ دعوت از معشوقِ جانانی رسید عاشقـان! هنگام اثـبات مسلـمانی رسید رحمت خاصِ خدا شد عام! دوزخ بسته شد میزبانِ مهـربان، با شـوقِ ربّانی رسید در غل و زنجیر افتاده ست شیطانِ رجیم با حلـولِ ماه، بر حالش پریشانی رسید تا که زنگار از دلِ عاصی شود برداشته خـیلِ سائل آمد و چـشمانِ بارانی رسید بهره برد از سفـرۂ لطـف الـهی بیـشتر هر که با دستانِ خالی تر به مهمانی رسید رحل ها آماده و ترتیلِ قرآن شد شروع اشتیاقِ «افتتاح» و ادعیه خوانی رسید میزبان ألله، مهـماندار مولانا عـلیست بر یتیمان نیمه شب خیراتِ پنهانی رسید هر کسی که توبههایش منتهی شد به علی از خدا دل برد؛ تا جنّت به آسانی رسید!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـایـد دری بـرای مـنـاجـات وا شود تـا درد بـیدوای گـنــاهـم دوا شـود بایـد کـسی که نـزد خـدا دارد آبـرو وقت سحـر به یـاد دلـم در دعا شود باید ز آبـروی خودش خرجِ من کند تا واسـطه مـیـان من و کـبـریا شود بیواسـطه خـدا، بـخـدا رد کـند مرا بیواسـطه دعای سحر، بیبها شود یـابن الحـسـن بـیـا و مـرا آبـرو بـده تا که دری برای مـناجـات وا شـود از حق، بخواه بگذرد از هر چه کردهام تنها خدا به حرف تو از من، رضا شود نـام مـرا مـیـان قـنـوت سـحـر بـبـر تا نامـهام بری ز گـناه و خـطا شود مـاه مـبارک است مبـارکترش نما تا چـشم من به روی شما آشـنا شود باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی تا روزیام سفر به سوی کربلا شود آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار آنـجـا کـه قــبـلـه دل اهـل ولا شـود آنجا که بود زینب پـردهنـشین اسیر او شد اسـیـر تا که کـنـیز خـدا شود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در منـاجـاتِ سحـرگـاه دعـا کن مـا را ماهِ زهرا تو در این ماه دعا کن ما را جای این عاشقِ بیچاره بگو یک العفو روسـیـاهـیـم بـکِـش آه دعـا کـن ما را کوله بارِ گنه و جرم و خطا سنگین است رهـبـرِ راه در این راه دعـا کـن ما را ما سـرِ سـفـرۀ اِفـطـار دعـایت کـردیم سـرِ افـطـار تو هـم گـاه دعا کن ما را روزه با روضه گِره خورده لبم خشکیده حـقِّ خـشکـیِ لـبِ شـاه دعـا کن ما را حـقِّ دُردانـۀ ویـرانه به ما کن نظـری الـعــجــل بـقـیـة الـلـه دعــا کـن مـا را سرِ بابا به رویِ دامنِ دختر که نشست نـالـه زد آه پـدر… آه دعـا کـن مـا را تو نبـودی هـمه به گریـۀ ما خـنـدیـدند آه از نـیـمه شـب و راه دعـا کن ما را صورتـم مثـلِ گـلّ یاسِ عـلی نیلی شد زَدَنـم پــایِ ســرِ مــاه دعـا کـن مـا را بر روی دامنِ من نیمۀ شب ندبه بخوان در مناجـاتِ سحـرگـاه دعـا کـن ما را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه رمـضـان آمـد و دلـدار نـیـامـد آن مـونس جان محـرم اسـرار نیامد هر مـرغ چـمن آمده در باغ ولیکن آن بلبل خوش نغـمه به گلزار نیامد در بستر مرگ است مریض غم هجران آن شــافـی هـر درد دلآزار نـیـامـد یوسف سر بازار بُود چشم به راهش آن یوسف گـلچهـره به بازار نیامد هر قافله را هست یکی قافـله سالار این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار نـیـامد آن مظهـر نور از شجر طور نتابید وآن مـاه فـروزان به شب تار نیامد در کار بـشر صد گـره افـتاد خـدایا دستی که گـشاید گـره از کـار نیامد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه خـدا رسـیـد ولـی تـو نـیـامـدی وقـت دعـا رسـیـد ولی تـو نیـامـدی ماه از تو، سفره از تو، خدایی شدن ز تو لطـفـت به ما رسـید ولی تو نیامدی سلطانی و مقـربیِ سائلان ز توست شـاهـا گـدا رسـیـد ولـی تو نـیـامدی از دستِ دوری از قدم توست، عاشقت تـا نـاکـجـا رسـیـد ولی تو نـیـامـدی دل مردهایم و در ظلمات گـنه اسیر عطر خدا رسـید ولـی تـو نـیـامـدی مست شهادتیم که عـطر حضورتان از لالـههـا رسـیـد ولـی تو نیـامـدی از افـتـتاح و زمـزمـۀ یا حـسینمان تا کـربـلا رسـیـد ولـی تـو نـیـامدی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
اگر در سرنوشتت نیست تا اُمُّ البنین باشی فقط زهرای تو کافیست اُمُّ المؤمنین باشی شده دامـان تو شـأن نزول سورۀ کـوثر خدا میخواست بانو جان، تو زهرا آفرین باشی زنی بالاتر از حـوّا، زنی همسایۀ مـریم یقینا آمدی هم کُفـو ختم المرسلین باشی تو قبل از هر زنی اسلام آوردی و پس باید برای خاتـم پیـغـمبر خـاتـم نگـین بـاشی فقط میخواستی از دوش پیغمبر عبایش را که در آغوش مهر رحمة للعالمین باشی همیـشه نیـمۀ مـاه خـدا از عـرش میایی برای تک تک جاماندهها حبل المتین باشی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به نام خالـق روزی رسان به نام خـدا به نام صاحـب عـزّت، خـدای آل عـبا قـلم به دست گـرفـتم اگـر اجـازه دهـید کمی نویسم از آن روحِ پاک و پاکیها هـمان که طاهره بود و زکیه، راضیه فـراتر از همه، چون بود مـادر زهـرا همان که زندگیاش وقف دین احمد شد و بــود بـا مـددش هــمـرهِ نــبـی خــدا عـلی گـریـست بـرای بـزرگیِ داغـش علی ستوده و خواندهاش سرور زنها شنـیـدهام که عـبای رسول شد کـفـنـش خـوشا بـه حـال مـقـام و جـلالِ او امـا دوباره حرف کفن گشت، چشم من خون شد و رفت تا دم گـودال، عـصر عـاشورا همینکه ضربه زدند و سرش جدا کردند کـفـن که نه، بـرایش حـصیـر آوردنـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
هر شب قنوت او مسیر کهکشان میشد یک راه نوری از زمین تا آسمان میشد آری خدیجـه هم مطهـر هم معـطر بود پس آب در دستش گلاب و زعفران میشد تا یا رسول الله از لبهـاش برمیخاست آقای او، سر تا به پای خویش، جان میشد او تا قـیامت سربلـند از ابتـلائات است حتی اگر صدبار دیگـر امتحـان میشد من مطمئن هستم اگر عمرش به دنیا بود مادربـزرگی بینهـایت مهـربان میشد خواندند اُمالمؤمنین او را، ولی ای کاش این ذکر نورانی، فرازی از اذان میشد یا مصحفی از عرش نازل میشد و در آن هر آیـهاش مـدح عـیـان او بـیان میشد او سورۀ مهر است و قلبش آیۀ نور است هر شب قنوت او مسیر کهکشان میشد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای که خواندت حضرت دادار: اُمُّالمومنین هـمسری بر احـمـدِ مـخـتار اُمُّالمومنین نـامِ زیـبایت خـدیـجه؛ الگـوی آئـیـنهها نیـسـت مانـندِ تو در ابـرار اُمُّالمـؤمنین نیمی از اسلام را اموالِ تو چاره نمود ثـروتت شد رحـمتِ بسـیار اُمُّالمؤمنین حفظ کردی بارها جانِ محمّد از خطر هـست مدیـونت دلِ بـیـدار اُمُّالمـؤمنین بـارها کـردی طوافِ خـاتـمِ پیـغـبـران با بصیرت بودی و هوشیار اُمُّالمؤمنین درسِ ایـثار از شما آموخـته ریحانهات میشود این قـصّهها تکرار اُمُّالمؤمنین فاطمه یک روز قطعاً میشود بیواهمه تکـیـه گـاهِ حـیـدر کـرّار اُمُّالـمـؤمـنـین روضه میخوانم برایت دخترت را میزدند در مـیانِ یـک در و دیـوار اُمُّالمؤمنین هیچ میدانی نمیمـاند نه جای سالـمی میرسد بر سینهاش مسمار اُمُّالمؤمنین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت خدیجه سلاماللهعلیها قبل از وفات
نـمـیآیـد نـفـس از سـیــنـه بـالا دمِ آخـر به من رو کـرده غـمها کـمی بنـشـین کـنارم! بـیـقـرارم دلـم خـیـلی پـریشان است أسـما تو را جانِ هر آنکه دوست داری حواست بعدِ من باشد به زهـرا خصوصاً وقتِ پهلـو دردهایش به جـایِ من کـنـارش باش آنجا غمِ بیمادری و بغض، سردرد بـمـیـرم! دخـتـرم میافـتـد از پا بـرای درد بـازویـش دعــا کـن گـلـم را لحـظـهای نـگـذار تـنها به تو زحـمت نخواهد داد قطعاً فـــــــدایِ رأفــتِ أمّ أبـــیـــهـــا فقط شرمنده! چون دستش شکسته کمک کن تا بپـوشد چادرش را بگو «عجّل وفاتی» را نخـوانَد اگـر چه داغ دیـد از دارِ دنـیـا!
: امتیاز
|